«سید مرتضی رضوی نژاد» متخلص به «عارف» در سال 1284 هجری شمسی در روستای خراشا از توابع جاجرم از محال بجنورد چشم به جهان گشود. خواندن و نوشتن و قرآن را نزد جد پدری اش «میرزا هدایت» که مکتبدار آبادی بود, آموخت. عارف برای ادامه تحصیل به مشهد رفت و در مدرسه نواب شروع به تحصیل نمود. عارف برای مدتی مدیریت مدرسه ای را در چناران مشهد به عهده گرفت. سرانجام پس از چند سال دوری از بجنورد, به شهر خود بازگشت و به معلمی پرداخت. عارف پس از چندی از کار معلمی دست کشید و بقیه عمر را درویش وار بدور از آوازه طلبی, در سرودن و گاه نوشتن گذراند. عارف بجنوردی فوق العاده به بجنورد علاقه داشت و در قالب شعر اشاراتی به این موضوع دارد. عارف بجنوردی تسلط به دستور زبان فارسی و عربی و آشنایی کامل به قرآن و مضامین حکمی که در اشعار او مشهود می باشد است. عارف برای سروده هایش اهمیت قائل نبود و انها را بر روی تکه های متفرقه کاغذ و پاکت سیگار یادداشت می کرد و یا به حافظه می سپرد. هنگامی که حالی خوش داشت و شعری قرائت می کرد و اهل ذوق شعری از ایشان تقاضا می نمودند خودداری کرده و حتی اجازه نمی داد که هنگام قرائت شعر, شعرش یادداشت شود. عارف در سال 1353 هجری شمسی در سن 69 سالگی درگذشت.
من که اندر شمار اوباشم عارف مست و رند و قلاشم از گدایان خانه بردوشم لاابالی و ساتکین نوشم صوفی جرعه نوش و درویشم خرقه پوشی است مسلک و کیشم از قلندروشی ابا نکنم زهد نفروشم و ریا نکنم رهسپار ره خراباتم گوش بر بسته از خرافاتم سالک مسلک طریقم من همدم باده رحیقم من ساتکین را کشند در دم عارف نکته سنج بجنوردم.
روستای سرسبز و آباد «فیروزه» که امروز جزو قلمرو کشور« ترکمنستان» می باشد, در گذشته جزو قلمرو ایران بوده و عده ای از کرمانج های سلحشور از تیره جلالی در آن سکنی داشتند و به کار کشاورزی و دامداری زندگی می گذراندند. در زمان حکومت «ناصرالدین شاه» روستای «فیروزه» طبق معاهده ای که در روستای « آخال» بسته شد و به نام «معاهده آخال» نامیده شد به کشور روسیه واگذار گردید. کردان جلالی از این معاهده ننگین به خشم آمدند و حاضر به ترک دیار آبا و اجدادی خویش نشدند. ابتدا به جهت اعتراض به حاکم قوچان (سردار شجاع الدوله زعفرانلو) مراجعه کرده اما سردار شجاع الدوله گفتند قراردادی است که بین شاه ایران و روسیه بسته شده و از دست ما کاری ساخته نیست شما باید« فیروزه» را ترک کرده و به شهرهای شمالی خراسان بروید و آنجا به شما جهت زندگی زمین و مکان خواهند داد. کردان« فیروزه» به نزد سردار «سهام الدوله مفخم بجنوردی» آمده و عرض حال نمودند. جوابی شنیدند که حاکم بیان نموده بود اما « سهام الدوله مفخم» گفت چند روز دیگر «ناصرالدین شاه» برای زیارت به مشهد می رود, قرار است چند روزی در بجنورد بماند من ترتیبی خواهم داد تا با شاه ملاقات کرده و اعتراض خود را به حضور شاه برسانید. نمایندگان مردم «فیروزه» واگذاری ملک آبا و اجدادی خود به بیگانگان را به شاه عنوان نمودند, اما شاه گفت معامله ای است که انجام شده و شما باید « فیروزه» را ترک کنید. مردان با غیرت «فیروزه» تصمیم گرفتند با تعداد اندک و مختصر ساز و برگ نظامی که همراه داشتند با ارتش مسلح «روسیه» پیکار کنند و تا زمانی که زنده هستند از آب و خاک مقدس خود دفاع نمایند. چنین کردند و به فرماندهی سردار شجاع ایرانی, « سردار عیوض خان» که در کنار او « سردار دردی» و « سردار آراز» نیز حضور داشت به مقابله با ارتش تزاری پرداختند تا آخرین قطره خون از تمامیت ارضی خود دفاع نموده و سرانجام همگی در راه دفاع از وطن جان باختند و حماسه ماندگار « سردار عیوض خان» شکل گرفت. می گویند همسر شجاع « سردار عیوض» به نام « تیفه گل» ( تحفه گل) که پس از کشته شدن مردان «فیروزه» سرپرستی مردم « فیروزه» را بر عهده گرفت, شعر زیبای « سردار عیوض خان» را سرود و «بخشی ها» (نوازنده) با آهنگ زیبایی که بر شعر نهادند نام و یاد این جانبازان میهن را جاودانه کردند.
در هوای سرد و بارانی , ساعت سه بعدازظهر روز پنج شنبه نوزده آبان به دیدار آقای قاسم مهرنیا رفتم. آقای مهرنیا , طبق گفته خودشان تا دوم دبیرستان درس خواندند ولی اطلاعات و سوادشان خیلی بالاتر از تحصیلات دانشگاهی بود. علاقه ایشان به بجنورد باعث شده که در مورد فرهنگ بجنورد تحقیق کنند و به عنوان پژوهشگر بجنوردی معروف شوند. آقای مهرنیا با علاقه زیاد و بی دریغ اطلاعاتی را که نیاز داشتم در اختیارم گذاشتند و این برای من بسیار باارزش بود چون کسانی را می شناسم که در مورد بجنورد کارهای تحقیقی انجام دادند ولی اطلاعاتشان را منحصر به خود می دانند و با من همکاری نکردند! با تشکر از آقای مهرنیا و با آرزوی سلامتی و موفقیت برایشان. مطالبی که با کمک ایشان تهیه کردم در چند نوبت اینجا می گذارم , امیدوارم مورد استفاده قرار گیرد.
معرفی مشاهیر بجنورد:
« میرزا محمد وحدت»
میرزا محمد فرزند میرزا عبدالرحیم منزوی در سال 1262 هجری شمسی در بجنورد متولد شد. پدرش مکتب دار و شاعر ِ سردار مفخم بجنوردی بود. (سردار یار محمد خان) میرزا محمد تحصیلات مقدماتی را در بجنورد به پایان رسانده و به تشویق پدرش در مدرسه نواب مشهد به تحصیل ادبیات پرداخت. او یکی از شاگردان خوب میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری بود و ادیب نیشابوری تخلص « وحدت» را برای وی برگزید. وحدت چندین سال در مدرسه دارالفنون تهران به تکمیل تحصیلات خود پرداخت و مدتی نیز برای تحصیل به روسیه رفت. سردار مفخم, وحدت را از تهران به بجنورد فرا خوانده و سمت مترجمی زبان روسی را به نامبرده واگذار نموده و معلمی فرزندانش را به وی سپرد. وحدت از بنیانگذاران « مدرسه همت» بجنورد بوده و با همکاری تنی چند به ویژه زنده یاد « حاج آخوند» معروف به دانش موفق به تاسیس اولین مدرسه در بجنورد گردید. به پاس خدمات فرهنگی نامبرده مدرسه ای در بجنورد به نام « وحدت» نامگذاری گردید. وی در 15 بهمن 1313 هجری شمسی دارفانی را وداع گفت.
چند بیت از یک شعر مرحوم وحدت را انتخاب کردم که اینجا می گذارم:
دیدی که شام تیره عاشق سحر نداشت وآن چرخ کج مدار صفا در نظر نداشت آن کس که خواست باز مرمت کند خراب گویا ز وضع خانه ویران, خبر نداشت یکسان بدند منعم و درویش گر به عیش در خلقت این به خالق بی پون ضرر نداشت وحدت خموش باش که تا گویمت ز دوست سلطان حسن توقع این دردسر نداشت