شيندخت و بجنورد
Shindokht and Bojnoord

شيندخت در سايت‌های ديگر :
کاريکلماتور  :  سهراب.ارگ
اکسـير [
مهرآوا : فوک‌لوريک : گنجينه‌ی اسرار ]

شيندخت
Ùˆ
شعر ترکی

فوتوبلاگ
شيندخت


شيندخت

Sunday, September 26, 2004



در سفرم به بجنورد دیداری داشتم با خانم «قمری تجلی» پیرزن ریز نقش و گشاده رویی که درِ خونه اون همیشه باز و پذیرای همسایه ها و کسانی که علاقه مند به شنیدن صحبت های شیرین او هستند. خانم تجلی نود سال سن دارند . شش فرزند, بیست و هشت نوه و یازده نبیره دارند. از شش فرزندشون دوتا پزشک و بقیه فرهنگی هستند. خانم تجلی با نود سال سن از حافظه عالی برخوردارن بطوری که خاطراتی که از قدیم داشتند همراه شعر و حکایت با لهجه شیرین بجنوردی تعریف می کردن. برام جالب بود که ایشون سواد ندارند فقط از کلاس های بیسوادی استفاده کردن ولی خودشون شعر گفتن . شعرها و حکایت هایی از مثنوی و گلستان تعریف می کردند. شعر قشنگی که ایشون سرودن:


گل رفت و گلستان شد خراب
بوی گل را بجویید از کتاب


خانم تجلی از همه جا و همه چیز صحبت کردند, از کشف حجاب و اینکه زن ها برای اینکه بدون حجاب بیرون نرن چند ماه حموم نمی رفتند. از سربازگیری اجباری و ناآگاهی مردم. پدری برای اینکه پسرش را به سربازی نبرند با دستای خودش او رو کور می کنه! از عدم اعتماد مردم به پزشک و مرگ و میر بچه ها و درمان های خانگی ( خانم تجلی تنها فرزند پدرشون از چهار همسر هستند) حکایت ها و ضرب المثل های قشنگی گفتند, طوری که برای من جالب بود که ایشون با این سن چه قدرت کلام و حافظه ای دارند. وقتی ازشون سوال کردم شما که سواد نداشتید این همه شعر و حکایت از مثنوی و گلستان و دیگر کتاب ها رو چطور یاد گرفتید؟! ایشون جواب دادن دایه ای داشتم که برام می خوند منم حفظ می شدم! شاید این قدرت حافظه که تا سن نود سالگی هم حفظ شده یک استعداد خدادادی باشه چون این استعداد رو در فرزندان و نوه های ایشون هم می تونیم ببینیم. یکی از پسرهاشون که معلم هنرستان بودند , سالها پیش با امکانات کم اولین بار دستشویی با چشم الکترونیک رو ساختند. یکی از نوه های ایشان با رتبه بسیار عالی دکترای برق از دانشگاه شریف رو دارند. همینطور یکی از نوه هاشون دکتر سهیل ایمان پور(دکترای فیزیک از دانشگاه شریف) فرمول فیزیکی به اسم خودشون به ثبت رسوندن.
چند تا ضرب المثل که خانم تجلی گفتند اینجا می نویسم:

خانه اش نیست اشکنه, خرماش درخت رو میشکنه!
اگر بدانم نون دادن ثوابه, خودم میخورم که بغدادم خرابه!
درخت دانه تلخ را هر کجا بکاری باز هم دانه اش تلخ است.
ما عاشق خشت پخته شدیم- خشت پخته به ناز آمد!
همسایه از همسایه سحرخیزی یاد میگیره
آتش بسوزه جای خودش را سیاه میگنه!

و این هم یک حکایت که ایشون تعریف کردند:

روزي يكي از ياران پيامبر مي‌خواست به سفر بره. رفت از پيامبر خداحافظي كرد و گفت مدتي به علت سفر به مسجد نميآيم و پيامبر هم به او چهار توصيه كرد:
1-اولين چيزي كه سر راهت ديدي بخور.
2- دومين چيزي كه ديدي پنهان كن.
3- سومين چيز را نا اميد نكن
4- از چهارمي فرار كن
مرد رفت. به اولين چيزي كه رسيد يك كوه بزرگ بود. با خودش فكر كرد چطور اين كوه را بخورم؟ ولي چون پيامبر گفته بود بايد انجام مي‌داد. چندين بار صلوات فرستاد تا كوه كوچك شد و اون توانست بخوره.
دومين چيز يك تشت پر از طلا بود. او رفت روي تشت طلا خاك ريخت كه پنهان كنه ولي هر بار كه خا
مي‌ريخت تشت دوباره بيرون مي‌امد چنديدن بار اين كار را انجام داد نشد. گفت به پيامبر مي‌گويم كه انجام دادم ولي نشد. سومين چيز يك سگ بيمار و ضعيفي بود كه به طرف او اومد. مرد هم سگ را در كوله خود گذاشت و به راهش ادامه داد تا به يك آب گنديده رسيد از آن دور شد. وقتي از سفر برگشت از پيامبر پرسيد اون چهار چيز چه بودن؟! پيامبر هم گفت اون كوه بزرگ عصبانيت بود . كه بايد عصبانيت را خورد و تو با صلوات فرستادن عصبانيت را كوچيك كردي و فرو خوردي! تشت طلا كه پنهان نشد خوبي است چون خوبي هيچوقت پنهان نميشه . سومين چيز دشمن توست كه بتو بدي كرده ولي وقتي نيازمند و محتاجه و از تو كمك ميخواد بايد به اون كمك كني و نااميدش نكني. چهارمي آب گنديده هم دوست بده كه از او بايد دور شد.

برای خانم تجلی آرزوی سلامتی دارم.
  


 
 

 

 

Links

بانک اطلاعاتی بجنوردی‌ها

 

Archives

June 2003
July 2003
September 2003
October 2003
November 2003
January 2004
February 2004
April 2004
May 2004
August 2004
September 2004
December 2004
January 2005
February 2005
April 2005
May 2005
August 2005
September 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
October 2006
December 2006

Logo


 

 

هرگونه برداشت از مطالب يا تصاوير اين وب‌لاگ بدون ذکر نام و آدرس ماخذ ممنوع است.
 Ø´Ø±Ø§Ø±Ù‡ انصاری