خداي اشي ه تانيد ِه شاخ بئر مد ِه
خدا خر را شناخته شاخ نداده
قازان گَزه, قاپاقونو تاپيره.
ديگ ميگردد درش را پيدا كند.
مشابه خدا در و تخته را براي هم جور ميكند.
كور, كوره ديَه, جرت گوزونه, من كه چيچَي دَن گليده
كوري, كور ديگري را مسخره ميكند و ميگويد كوري من بخاطر آبله است.
مشابه : ديگ به ديگ ميگه روت سياه
كور ِ ن الينه بيرگه ديشيده.
به دست كور بيد افتاده (يا بيد گزيده)
براي كساني بكار ميرود كه تحمل دردشان كم است, مثل كوري كه وقتي بيد او را ميگزد, چون نميبيند چي گزيده احساس درد و ترس دارد!